جانم به فدای رهبر

خدایا خودت به فریادمان برس

جانم به فدای رهبر

خدایا خودت به فریادمان برس

مشخصات بلاگ
جانم به فدای رهبر

گفتنی هارا باید گفت شاید با گفتنش کمی آرام شویم
حمیدرضاکریمی

آخرین نظرات
  • ۱۷ آذر ۰۲، ۲۲:۵۵ - امی
    .
نویسندگان

روزی روزگاری  یک گنجشک درحال پرواز بود که ناگهان چشمش به یک عقرب افتاد که داشت کنار رودخانه گریه میکرد گنجشک از او پرسید چرا گریه میکنی

عقرب گفت دوست دارم که به اونطرف رودخانه بروم ولی افسوس نمیتوانن بروم

گنچشک گفت بیا پشت من سوار بشو تا خودم به آنطرف رودخانه ببرمت.

چند لحظه از پرواز گنچشک نگذشته بود که احساس سوزش کرد رو به عقرب کرد وگفت چرا من را نیش زدی مگر من باتو نامهربان بودم که اینجوری کردی 

عقرب گفت گنجشک از دست من ناراحت نشو دست خودم نیست افسوس چه کنم 

که زاتم عقرب هستش خوب بد برایم یکی هست زاتم اینگونه است

 

امان امان از زات بد

  • حمیدرضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی